×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

some speech of love

× گویند، مگو سعدی چنیدن سخن از عشق می گویم و بعد از من گویند به دوران ها
×

آدرس وبلاگ من

somespeechoflove.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/pouyan.tabatabaei

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

معنای زندگی و مرگ

پرسش اصلی فلسفه سقراط این بود که چگونه باید زندگی کنیم، و پرسش اصلی فلسفه کامو این بود که چرا نباید خودکشی کنیم. برای سقراط اصل زیستن به دلیل نیاز نداشت، اما از منظر کامو بار "بودن" چندان گران و عبث می نمود که فرد برای توجیه اش باید بهانه ای می جست.
اما به نظرم مهمترین بحران زندگی مدرن بی معنا شدن زندگی نیست، بی معنا شدن مرگ است. در نگاه غایت انگارانه ی جهان پیشامدرن، مرگ بخشی از فرآیند طبیعی زندگی بود: میوه بر شاخسار چندان پخته می شد که آرام آرام شاخه را سست می گرفت و از بند شاخسار رها می شد. مرگ معنا داشت، سفر از یک ساحت هستی به ساحتی دیگر بود. فرد از پری سنگینی می کرد و به سوی خاک می شتافت. اما در روزگار مدرن دشوار بتوان واقعه مرگ را معنا بخشید. مردن بیشتر به "سقط" شدن می ماند، واقعه ای بغایت تصادفی و عبث. ما به سوی عبث مرگ می شتابیم تا از عبث زندگی بگریزیم.
ابوحامد غزالی زندگی اش را چنان سرشار می یافت که به وقت مرگ آرام به سوی قبله چرخید و به آرامی مرد. اما صادق هدایت زندگی اش را چندان تهی می یافت که آرام شیر گاز را گشود و به آرامی مرد. ما شوق مرگ غزالی وار داریم، اما انگار مرگ هدایتی در انتظار ماست!
چهارشنبه 15 آبان 1392 - 10:18:36 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم